مدیریت و برنامهریزی راهبردی
برنامهریزی ضرورت سازمانها است. بدون داشتن برنامهای روشن، مجموعه فعالیتهای سازمان دچار از هم گسیختگی بوده و هدف مشخصی را دنبال نمیکنند. برای برنامهریزی تعاریف زیادی ارائه شده است که در مجموع میتوان تعریف جامع زیر را به عنوان تعریف مناسبی برای برنامهریزی پذیرفت [6]:
“برنامهریزی به مجموعه فعالیتهایی اطلاق میگردد که یک فرد و یا یک سازمان و یا دولت به منظور:
1- شناسایی اهداف و جهتگیریهای کوتاه مدت، میانمدت و بلندمدت خود؛
2- انتخاب مناسبترین راه و روش جهت دستیابی به اهداف فوق؛
با توجه به امکانات و محدودیتها، مشکلات بالقوه و بالفعل و نقاط قوت و ضعف خود، انجام میدهد.”
راهبرد معادلی است که برای واژه “استراتژی” ساخته شده است. واژه استراتژی از عرصههای نظامی به حیطههای غیرنظامی آمده است و به طور کلی، طرحی برای آینده است برای تعیین وضعیت و جایگاه سازمان که مبتنی بر دانش و بینش گذشته باشد. عناصر تشکیل دهنده راهبرد، جهتگیری کلان سازمان را روشن میکند. بنابراین راهبرد، پاسخ پرسش “سمت و سوی حرکت سازمان کجاست؟” را میجوید [13].
در عصر حاضر، سازمانها هر چه بزرگتر، گستردهتر و متنوعتر میگردند، مسئولین و مدیران آنها بایستی نگاه بلندمدتتری را برای سازمان داشته و با بهرهگیری از تفکر راهبردی به برنامهریزی بپردازند. برنامهریزی راهبردی به عنوان ابزاری برای تعیین اهداف و خطوط کلی فعالیتها و مأموریتهای سازمان در بلندمدت و پیدا کردن راه کارهایی برای تطبیق قابلیتهای درونی سازمان با شرایط محیطی و تنظیم و رساندن سازمان به نقطه تعادل مناسبتر در تعامل با محیط پیرامونی آن، استفاده میشود [6]. صاحبنظران در مورد برنامهریزی راهبردی تعاریف گوناگونی ارایه دادهاند. از نظر برایسون[1] برنامهریزی راهبردی، کوششی منظم برای اتخاذ تصمیمها و فعالیتهای اساسی شکلدهنده و جهت دهنده فعالیتهای سازمانی در محدوده قانونی است. گوف[2] نیز، برنامهریزی راهبردی را به عنوان فرآیند پاسخگویی به ارزیابیهای محیط داخلی و بیرونی تشریح میکند. هدف از تحلیلهای مذکور، کمک به سازمان برای تقویت نقاط قوت و به حداقل رساندن نقاط ضعف و بهرهگیری از مزایای فرصتها و مقابله با تهدیدها است.
[1] Bryson
[2] Goff