دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
از کیسه خوردن-از جیب خوردن
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
آهو چشم(معشوق، شاهد)
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
پشتی-بالش-حمایت
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
زور-اجبار-الزام
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
بی سیرت-بی آبرو
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی
خاکروبه-زباله-آشغال
آیَم سایَم-گاهکاهی
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
پینه زده-وصله کرده
چلچل-خال خالی-ابلق
ابرو انداختن-ابرو آمدن
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
بیرون رفتن-به توالت رفتن
خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
دست کردن-دست فرو بردن
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
چاک زدن-نگا. چاک دادن
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
از کیسه خوردن-از جیب خوردن
دوخت و دوز-خیاطی
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
تعریفی-قابل توجه-عالی
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
دست پاک-درستکار
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
خرکچی-چارپادار
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
خرج و برج-خرج و متعلقات آن
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته
زبون-حقیر-توسری خور
پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند
بنا بودن-قرار بودن
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
ریق افتادن-ریغ افتادن
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
از ته دل-از سر صدق و صفا
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
جُستن-چیز گمشده را یافتن
دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است
خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن
دو به دو-دو تا دو تا
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
زور-اجبار-الزام
تُف به دهن-حیرت زده
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
دارا-ثروتمند
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
اهل بیت-اهل خانه-خانواده
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
ز ِله-ستوه-عجز
اسمورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
آفتاب به آفتاب(هر روز)
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
راه مکه-کهکشان
پسله-جای پنهان-در نهان
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
بد شیر-متقلب-بد جنس
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
آبِ کبود(آسمان)
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
بد شیر-متقلب-بد جنس
افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
آب از دریا بخشیدن-از کیسهی خلیفه بخشیدن
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
خواربار-ارزاق-خوراک
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
تخته پوست-زیرانداز پوستی
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن
داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
پِی-دنبال
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
اُرد(درخواست، سفارش، دستور)
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری
احدالناس(کسی، فردی)
چاپ خوردن-به چاپ رسیدن
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
چار میخ-اذیت و آزار سخت
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
بازرسی-بررسی و کنترل
دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
داو-نوبت بازی
حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
خم شدن-دولا شدن
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
دنباله رو-پی رو-مقلد
آلکلی(معتاد به الکل)
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)
در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
زهر چشم-نگاه خشم آلود
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن
جیک-صدا-آواز
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
بازرس-مامور بررسی و کنترل
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن
دله-ظرف حلبی
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن
بدک-نه چندان بد
آبِ دندان(حریف ساده)
آتش زیر پا داشتن(بیقرار بودن)
پا-حریف
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
ته دار-پایه دار
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
پس رفتن-عقب رفتن
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن
آبزیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
اشک تمساح-گریه ی دروغین
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
آشنا روشنا(دوست آشنا)
زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
پایین دست-طرف پایین
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
آبِ آب(آبکی، بیمایه، بیرنگ)
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
خیک محمد-آدم چاق و فربه
اجابت کردن معده-قضای حاجت
چوچول باز-دغل-بی حیا
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
باد گرفتن-مغرور شدن
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری
دندان تیز کردن-طمع کردن
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
تر دماغ-سرحال-شنگول
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن
حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی
باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن
دور از شما ب-لانسبت
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
پول چای دادن-انعام دادن
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
دستک-دفتر حساب
آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
چای کار-کشت کننده ی چای
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)
اُتُل-شکم-اتوموبیل
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
خاکه زغال-ریزه ی زغال
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
احوال گرفتن-جویای حال شدن
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
خر و پف-نگا. خرناس
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
انگشتپیچ(نوعی گز رقیق)
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
دزد و حیز-نادرست و مکار
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
بی فک و فامیل-بی کس و کار
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
درد گرفتن دل از اسهال
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
خیس شدن-تر شدن
اجاق(دودمان)
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن
چال افتادن-گود شدن
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان)
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
چاسان فاسان-آرایش-بزک
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
حرف شنو-سر به را-مطیع
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
چِخه-نگا. چِخ
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
دلسرد کردن-ناامید کردن
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
دیگ به سر-لو لو
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
بچه ی-اهل ِ
تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا
چله نشینی-خانه نشینی
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
چروکیدن-چین دار شدن
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
آبِ کبود(آسمان)
آفتاب به آفتاب(هر روز)
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
آفتاب به آفتاب(هر روز)
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
زهکونی-اردنگی-تیپا
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
آهوی خاور-آفتاب
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
جان جان-معشوق-محبوب
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
پا در رکاب-حاضر و آماده
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
زهر چشم-نگاه خشم آلود
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
آتشی(تندخو، زودخشم)
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
خاطر جمع-مطمئن
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
به هم زدن-قطع رابطه کردن
تخته زدن-پنبه زدن
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
داشتن-مشغول بودن
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
چار راه-محل تقاطع دو راه
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
زپرتو-ضعیف-بی دوام
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده
حبه کردن-دانه دانه کردن
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
پُر کار-فعال-با پشتکار
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی
چپ رو-تند رو
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
خدا نگهدار-خدا حافظ
راست شدن-رو به راه شدن
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
تپق-گرفتگی زبان
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
پیه سوز- پی سوز
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
ادا اصول-ادا اطوار
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
الحق(بهراستی، حقیقتن)
خبره-ماهر-استاد
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
تپه ماهور-زمین ناهموار
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
برو برگرد-چون و چرا
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
دمپایی-کفش راحتی خانه
آخرین تحویل(قیامت)
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
دماغ چاقی-احوال پرسی
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
دول-آلت مردی به زبان کودکان
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)
از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
زیر سری-بالش-متکا
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
چشم کردن-چشم زدن
خرکار-پرکار
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
تیر کردن-نشان کردن
اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
چاچول-حقه باز-شارلاتان
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
پیش کسوتی-قدمت و برتری
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
چین و خم-پیچ و تاب
پروار-فربه-چاق
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
چشم دراندن-دقت زیاد کردن
راست و ریس-موانع و معایب
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
خوراک-مصرف یک دوره ی معین
دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
آشغالی(سپور)
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
بند آوردن-متوقف کردن
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
آبِ سیاه(نیمه کوری)
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
پیش پیش-جلو جلو