Skip to main content
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

 

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
 

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

تراشیده شدن-لاغر شدن

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

بابا غوری-نابینا-کور

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

دومندش-دوم از آن

اجاق-دودمان

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

ارزانی-بخشیدن-دادن

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

جوغ-جوی آب
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

چِککی-فوری-به سرعت

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

خارج از حد-بیش از اندازه

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

چقال-مهمل بقال

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
توان هماوردی با کسی را داشتن

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

 

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

حرف بی ربط-سخن نامربوط

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

 

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

تخت و تبار-خوب و رو به راه

بلا نسبت-دور از جانب شما

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

پت پتی-موتور سیکلت

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

بی سکه-بی اعتبار

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

 

پول چایی-انعام-بخشش

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

چپو شدن-غارت شدن

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

پشت رو-وارونه

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

 

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

 
 

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

خروار-کنایه از مقدار زیاد

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

بالینی-کلینیکی

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

 
بیرون رفتن-به توالت رفتن

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

دَم باز-چاپلوس-متملق

باد گلو زدن-آروغ زدن

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

 
 

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

بد شیر-متقلب-بد جنس

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

دست بالا-حداکثر

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

تب و تاب-سوز و گداز

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

چهار چوب-محدوده-قاب

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

زار زدن-سخت گریه کردن

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

بد اخم-عبوس و ترشرو

خیز-ورم-آماس

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

 

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

تو در تو- تو به تو

پُف-فوت-ورم-آماس

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

بی پرده-رک و صریح-آشکار
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

جزوه-کتابچه-دفترچه

خر زور-نیرومند-پرزور

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

ژله-لرزانک

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

زبان نفهم-کودن-بی شعور

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

 

رشوه گیر-رشوه خوار

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

دول-آلت مردی به زبان کودکان

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

خود را خوردن-رنج بردن

 

آکِله(جذام، زن سلیطه)

بی تفاوت-بی اعتنا

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

پا شدن-از جا برخاستن

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

حشری-شهوت ران-پر شهوت
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

خروس خوان-هنگام سحر

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

زاهرو-دالان-سرسرا

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

از زبان افتادن(لال شدن)

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
جزاندن-آزار و اذیت کردن
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

آشغالی(سپور)

دل و دماغ-دل و حوصله

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

خستگی در کردن-استراحت کردن

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

اشک تمساح-گریه ی دروغین

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

خاکه-خرده ی هر چیزی

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

حرف پوچ-سخن بی معنی

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

پس رفتن-عقب رفتن

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

خاور زمین-قاره ی آسیا
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

دَم نقد-آماده-حاضر

تو دوزی-دوختن از درون

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

بَزک-آرایش-چسان فسان

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

 
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

دزد و حیز-نادرست و مکار

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

خپله-چاق و کوتاه قد

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

 

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

خاطره-یادگار

چاشت-صبحانه-ناشتایی

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

 

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
 

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

بی مخ-بی عقل-شجاع

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

ختم شدن-پایان گرفتن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

تعلیمی-عصای کوچک

چای صافی-نگا. چای صاف کن

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

 

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

نوشته دیگر :   نحوه ی کوک درست عود یا بربت

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

احتیاطی(نجس، ناپاک)

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

چلک بازی-بازی الک دولک

دود-دخانیات-مواد مخدر

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

رنگ شدن-گول خوردن

 

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

زرت و زورت-زرت و پرت

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

بی پرده-رک و صریح-آشکار

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

دور و دراز-فراخ و وسیع

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

بساز-آدم سازگار-صبور

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

تلمبار- تل انبار

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

روی چشم-اطاعت می شود !

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

پیش کنار-بیضه-خایه
 

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

زاهرو-دالان-سرسرا

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

چراغانی کردن-جشن گرفتن

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

دلسردی-ناامیدی-یاس

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

دور-بار-دفعه-نوبت

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

بیا بیا- برو برو

پشه کوره-پشه ی ریز

 

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

بقچه بندی-ران چاق

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

بی پرده-رک و صریح-آشکار

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

 
تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

پوست پیازی-نازک و بی دوام

چک و چانه-کنایه از دهان

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

جگرکی-جگر فروش

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

خروار-کنایه از مقدار زیاد

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

دلسرد کردن-ناامید کردن

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

بد قدم-نامبارک-بد شگون

چلچل-خال خالی-ابلق

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

خدا-بسیار زیاد-فراوان

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
دام پزشک-پزشک حیوانات

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

حق الزحمه-دستمزد

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
چنار امام زاده صالح-متلک بد

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

پشتی-بالش-حمایت
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
اجاق-دودمان

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

بالینی-کلینیکی

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

 

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

دست کردن-دست فرو بردن

 

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

خرناس-نگا. خُرخُر

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

الفرار-گریز-بگریز !

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

آمده(شوخی و لطیفه)

چشم انداز-منظره

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

پارو-زن پیر

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

دست پیش-گدا

دخترینه-دختر-مونث
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

رم دادن-رماندن-فراری دادن

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

 

دزد زده-سرقت شده

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

توان هماوردی با کسی را داشتن

 

تپل مپل-چاق و چله

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

 

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

 

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

به جا آوردن-شناختن

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

بر وفق-مطابق-موافق

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

چل ستون-شبستان مسجد

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

دست خوش !-آفرین

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
جگر-عزیز-عزیز دلم

تاب بازی-بازی کردن با تاب

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

جا دار-وسیع-فراخ

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

 

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

دود-دخانیات-مواد مخدر

جور به جور-نگا. جوراجور

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

 

حرص خوردن-عصبانی شدن

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

خوش قلق-رام-خوش خوی

 

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

آبِ دندان(حریف ساده)

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

 
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

خطایی-نوعیز آجر

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

ارزانی-بخشیدن-دادن
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

پخته-با تجربه-دنیا دیده

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

درخت اگر-امید پوچ و واهی

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

پیش بها-بیعانه

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

کسی را اذیت و آزار کردن

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

آبدست(ماهر، استاد)

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

پا برهنه-بدون کفش

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

آبِ دندان-حریف ساده

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

 
چار سر-حرف مفت-متلک

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

تمام کردن-مردن
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

 
 

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

پیاله فروشی-میخانه

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

تپل مپل-چاق و چله